علمی؛فرهنگی؛هنری

موسی حسن نژاد

علمی؛فرهنگی؛هنری

موسی حسن نژاد

شعر

از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
خانه دار گوشه‌ی چشم قناعت کن مرا
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
زنده‌ی جاوید از دست حمایت کن مرا
چند باشد شمع من بازیچه‌ی دست فنا؟
آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا
خشک بر جا مانده‌ام چون گوهر از افسردگی
از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا
گرچه در صحبت همان در گوشه‌ی تنهاییم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟
از فضولیهای خود صائب خجالت می‌کشم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد