علمی؛فرهنگی؛هنری

موسی حسن نژاد

علمی؛فرهنگی؛هنری

موسی حسن نژاد

اسلام

اسلام زیبا (صبحگاه)

اسلام زیبا(صبحگاه)

مقدمه:

می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.

مثلاً اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:

اول: تمام دانش آموزان طبق استعداد خود در امور و انجام برنامه ها مشارکت می نمایند.

دوم: طبق ایام اله برای پیدا کردن مطالب مناسب روز اجرای برنامه به دنبال مطالبی از قبیل شعر، مقاله، طنز و غیره هستند.

سوم: مراسم آغازین مدرسه از یکنواخت بودن و احیاناً خسته کننده بودن به پویایی و سرشار بودن تبدیل می شود.

یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، خواندن آیاتی از قرآن مجید می باشد، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.

 

در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.

 

در این مقاله،  آیات ١٩٠  تا  ١٩٤ سوره مبارکه بقره ( صفحة ٢٩ و ٣٠  قرآن به خط عثمان طه ) مورد بررسی قرار می گیرد.

آیات مربوطه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود، شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.

 

جهت دریافت  فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.

 

در این آیات، مسألة جنگ و جهاد اسلامی را مورد توجّه قرار می‌دهند.

به‌رغم تبلیغات مسموم و ویران‌کنندة رسانه‌های خارجی، خصوصاً غربیان، در دین مقدّس اسلام، جنگ، اصالت ندارد. بلکه آنچه در اسلام اصل محسوب می شود ، صلح و سازش و مسالمت و صفا و صمیمیّت است و جز در موارد ضروری و استثنایی، دین دستور به جنگ نمی‌دهد.

قرآن، جنگ و جدال وکشمکش را بر خلاف سرشت پاک انسان می داند و آن را ناپسند معرّفی می‌‌فرماید.

درست، در نقطة مقابل برخی از مکاتب مادّی‌که جنگ را اوّلین اصل در زندگی بشر نشان می‌دهند و می‌گویند: تنهاراه تکامل انسان در زندگی، جنگیدن است و تنازع. باید موجودات قوی، موجودات ضعیف را بخورند و ببلعند تا بهترین انتخاب حاصل شود و پیشرفت محقّق‌گردد.

 

اسلام زیبا(صبحگاه)

آن ها از این‌جریان، به‌نام اصل تنازع بقا تعبیر می‌کنند و بقای نوع انسان و تکامل همه چیز را مبتنی بر جنگ می‌دانند. یعنی، دقیقاً قانون جنگل.

و اگرچه برخی ازکشورها مثل ‌آمریکا چنین‌سخنی را به زبان نمی آورند، اما عملاً این گونه رفتار می‌کنند. کما این‌که هم‌اکنون، این‌رفتار را با کشورهای ضعیف آفریقایی یا آسیایی مشاهده می‌کنیم.

امّا دین مقدّس اسلام برای تنظیم و تکمیل زندگی انسان، دستور تعاون و همکاری داده و از تنازع و کشمکش به‌ شدّت نهی می‌کند و با صراحت تمام می‌فرماید:

« در راه نیکی و پرهیزگاری به یکدیگر کمک‌ کنید و هرگز در راه‌ گناه و تجاوز همکاری ننمایید.»

 

ولی همین ‌دین مقدّس، در این‌آیات (١٩٠ تا ١٩٤ ) و دیگرآیات جهاد، در شرایط خاصّی دستور جنگ و جهاد داده تا دین الهی(‌که عامل حیات بشر است) از شرّ هجوم دشمن محفوظ بماند. ولی هدف، آدم‌کشی، استکبار و کشور گشایی نیست. بلکه هدف، حفظ عامل حیاتی انسان، یعنی دین، است. به‌همین‌جهت، نام جنگ، در اسلام جهاد است، آن‌هم جهاد فی‌ سبیل‌الله، جهاد در راه خدا.

 

یعنی،کوشش در راه محفوظ‌ نگه ‌داشتن دین خدا. قرآن، در یکی ازآیات نورانی‌اش، خطاب به ما مسلمانان ‌(که بی‌تناسب با شرایط ‌کنونی ما نیست) می‌فرماید:

کاری ‌کنید که رُعب و ترس از شما در دل دشمن ایجاد شود تا جرأت ایستادن در مقابل شما را نداشته ‌باشند.

 

اسلام زیبا(صبحگاه)

در حقیقت، قرآن، با این‌ دستورات، نه ‌تنها، به ‌فکر سعادت مسلمانان است، بلکه سعادت دشمن نیز در همین است ‌که جرأت مقاومت در برابر حق را نداشته‌ باشد.

چون اگر جرأت پیدا کندکه در مقابل ما بایستد و با حق بجنگد، هم خودش بدبخت می‌شود و هم جامعة انسانی را به بدبختی می‌کشاند.

پس، هدف ما مسلمانان، از تقویت و تجهیز نیروی نظامی، باید ارعاب و ترساندن باشد، نه‌کشورگشایی وکشتار.

مسلمان، نه باید ذلیل باشد و نه مستکبر، بلکه مجاهدی فی‌سبیلِ‌الله که بکوشد تا راه خدا را حفظ نماید.

چرا که خدا، انسان را آفریده تا به خود نزدیکش‌ کند و به سعادت ابدی برساند. و این ‌هدف، تنها، به‌وسیلة دین تأمین می‌شود و بس.

 

بنابراین، اگر دین، مورد هجوم دشمن قرار گرفت، در این‌ موقع است که مسلمانان باید به جنگ و قتال با دشمن برخیزند.

 

و باز، بر خلاف سم‌پاشی‌های تبلیغاتی دشمنان اسلام، از امتیازات افتخار‌آمیز اسلام‌ که در همین ‌پنج ‌آیة  مورد بحث، دو بار به ‌آن اشاره شده، این‌است ‌که با این‌که دستور جنگ و مخاصمه می‌دهد، ولی در همان‌حال، دستور تقوا نیز می‌دهد.

اسلام، تقوا را، به‌رغم  برخی ‌کژاندیشی‌‌ها، منحصر به خانه و مسجد و بازار نمی‌داند. بلکه می‌گوید: در میدان جنگ و قتال و میدان سیاست هم باید متّقی باشید. به‌طوری‌که در آیة ١٩٠ می‌فرماید: «تنها، با کسانی بجنگید که ‌آنها با شما می‌جنگند». به‌عبارت دیگر، حقّ تعرّض و تجاوز به افراد یا گروه ‌هایی را ندارید که با شما طرف جنگ نیستید، اعم از زنان و کودکان و پیران و بیماران و حتّی حیوانات و مزارع .

 

 و نیزآیة ١٩٤ می‌فرماید: «به‌همان‌مقدارکه به شما لطمه زده‌اند، به‌آنان لطمه بزنید» و نه بیشتر؛ اگر ده نفر از شما را کشته‌اند، حق ندارید یازده نفر از آن ها را بکشید.

یا مثلاً اگر به شما صد تومان، خسارت مالی وارد آورده‌اند، حق ندارید صد و یک تومان به ‌آن ها خسارت وارد آورید.«و بدانید تا متّقی نباشید، در نزد خدا ارزش ندارید»، اگرچه در میدان جهاد و در حال جنگ با کافران باشید. یعنی، نه ‌تنها، نماز و روزه وکسب وکارتان، بلکه جهادتان نیز بدون تقوا فایده‌ای ندارد.

 

همچنین، قرآن، در دیگر آیاتش می‌فرماید: در همان‌حالی‌ که می‌جنگید، اگر یکی از مشرکان و کافران از شما پناهندگی خواست، به او پناه بدهید تا به میان شما بیاید و سخن خدا را بشنود و بفهمد که با چه‌کسی می‌جنگد و منطق شما چیست.

اگر هم قبول نکرد، اجبار و تحمیلی درکار نیست. با اکراه نمی‌شود کسی را مؤمن به دینی ساخت. شما وظیفه دارید کلام خدا را به سمع او برسانید؛ اگر قبول نکرد، او را به‌سلامت به جایگاه امنش برسانید.

 

و تازه، کسی را هم همراهش بگمارید که هنگام‌ آمدن و رفتن، بدون تعرّض احدی، به‌سلامت بیاید و به ‌سلامت برگردد. و این، برای ‌آن‌است که‌آن ها نمی‌دانند و از حقایق دین ‌آگاه نیستند.

 

 درحقیقت، اسلام، با این‌دستورات دقیقش‌که واقعاً حقوق بشر جهان متمدّن امروز با آن‌ همه ‌ادّعای پوچ، باید سر تسلیم در مقابل آن خم کند، پیش از همه‌ چیز، می‌خواهد مردم و حتّی دشمنانش ‌آگاه و عالم شوند.

 

اما اگر روی دنده لجاج و عناد افتاده و بر سر راه دین، ایجاد مانع‌ کردند و از نشر و دعوت به توحید جلوگیری نمودند، در این‌صورت، ما مسلمانان را موظّف فرموده تا به جنگ با آن ها برخیزیم و درعین‌حال، از مرز تقوای الهی نیز فراتر نرویم.

 


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: علی هندی، ویراستار: سید علی مرتضوی

تنظیم: نوربخش

احترام

احترام به پدر، سازنده آینده‌ای درخشان

والدین

پیامبر خدا در پاسخ به سؤال از حق پدر بر فرزندش فرمود: «لا یسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَلا یمْشی بَینَ یدَیهِ وَلا یجْلِسُ قَبْلَهُ وَلا یسْتَسِبُّ لَهُ؛ او را به اسم صدا نزند، جلوتر از او راه نرود، قبل از او ننشیند و باعث نشود که دیگران به پدرش دشنام دهند.» (1)


احترام به پدر و رعایت حقوق او نردبانی است که هر کس می‌تواند از طریق آن به موفقیتهای زیادی دست یابد.

فرزند استاد شهید مطهری درباره ایشان چنین نقل می‌کند:

«ایشان نصیحتها و پندهای گرانبهایی در مورد احترام، دعای خیر و نیکی به والدین و همچنین حقوق والدین نسبت به فرزند بیان می‌کردند. خاطرم هست که می‌گفتند:

«گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‌اندیشم احساس می‌کنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی‌ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده، احترام و نیکی فراوانی بوده است که به والدین خود کرده‌ام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری و علاوه بر توجه معنوی و عاطفی [با وجود فقر مالی و مشکلات مادی] از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده‌ام.»(2)

نیکی به پدر و مادر و در نتیجه دعای متقابل آنها در حق فرزند می‌تواند منشأ توفیقهای بزرگ از سوی خداوند نسبت به انسان باشد.

حجة الاسلام والمسلمین جمّی امام جمعه آبادان نقل کردند:

«یک بار به محضر امام خمینی رحمه الله در جماران رسیدم، یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید، پدر سالخورده‌اش نیز همراهش بود، وقتی که می‌خواست حضور امام برسد، خودش جلوتر از پدر حرکت می‌کرد، پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفی کرد، امام نگاهی به آن مسئول نمود و فرمود: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کرد: آری، امام فرمود: «پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی؟» (3)

احترام و نیکی به پدر و مادر، معنی وسیع و گسترده‌ای دارد و به طور کلی از هر نوع بی احترامی به آنها و هر چیزی که موجب ناخشنودی آنها شود، باید دوری جست

به این ترتیب امام راحل رحمه الله مقام ارجمند پدری را گوشزد کرده و درس بزرگ احترام به پدر را به دیگران می‌آموخت.

احترام و نیکی به پدر و مادر، معنی وسیع و گسترده‌ای دارد و به طور کلی از هر نوع بی احترامی به آنها و هر چیزی که موجب ناخشنودی آنها شود، باید دوری جست.

در قرآن کریم در مورد پدر و مادر در سیزده جا سخن به میان آمده است و در شش مورد با کلمه «احسان» و «حُسن» دستور به نیکی صادر گردیده است.

واژه «اُفّ» که در آیه «فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ»؛ (4) به آنها اف نگو» از آن نهی شده، به معنی سبکترین و کوچکترین تعبیر نامؤدبانه است که برای ابراز ناراحتی از آنها ممکن است گفته شود. از این تعبیر، وسعت دامنه احترام به پدر و مادر به خوبی فهمیده می‌شود.

 

پی نوشت:

1- کافی، ج 2، ص 159، حدیث 5.

2- پاره‌ای از خورشید (گفته‌ها و ناگفته‌هایی از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری) ، حمیدرضا سید ناصری و امیررضا ستوده، ص 109، به نقل از مجتبی مطهری فرزند استاد.

3- محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج 1، ص 161.

4- اسراء / 23.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 83.

شکر گذاری

«الحمدالله الذی إلیه مصائر الخلق، وعواقب الأمر نَحمَدُهُ علی عظیم إحسانِهِ ، ونیرّ بُرهانِهِ، و نوامی فضله وامتنانه، حَمداً یکونُ لحّقه قضاءً ، ولشکره أداءً، وإلی ثوابه مُقرّباً ،وَ لِحُسنِ مَزیدِه موجباً ».1

امیر بیان علی (علیه‌السلام) در این فرازی از خطبه نورانی182نهج البلاغه، ضمن حمد و ستایش حضرت حق، از فضل و احسان فراوانی که یگانه خالق هستی در بندگان خویش عنایت نموده ،سخن به میان آورده و در این باره به زیبایی می‌فرماید:

«ستایش خداوندی را سزاست که سرانجام خلقت، و پایان کارها به او بازمی گردد، خدا را بر احسان بزرگش ،و برهان آشکار، و فراوانی فضل و آنچه بدان بر ما منّت نهاده است می‌ستاییم، ستایشی که حق او را اداء کند، و شکر شایسته او را به جا آورد، به ثواب الهی ما را نزدیک گرداند، و موجب فراوانی نیکی و احسان او گردد».

سخن مولای متّقیان حامل این پیام ارزنده است که انسان همواره باید در زندگی به یاد خدا بوده و در مقابل نعمت‌های فراوانی که او در اختیارش قرارداده به شکر و سپاس از آن آفریدگار مهربان بپردازد.

اهمیّت مسئله شکرگزاری به اندازه‌ای است که خداوند بی همتا غفلت از آن ‌را هرگز مجاز ندانسته و از این جهت به شدّت مردم را مورد مذمّت و سرزنش خویش قرار داده و در این باره فرموده است:

(اِنَّ الله لذوفضلٍ علی الناس ولکنّ اکثرالناس لا یشکرون) ؛ خداوند نسبت به بندگان خود احسان می‌کند، ولی بیشتر مردم شکر او را بجا نمی‌آورند .

پیرامون موضوع شکر، آن چه مسلّم است آن است که این شکر در مقابل نعمت‌های بی شماری است که خداوند بی همتا به ما عنایت فرموده است، اما در این میان به این مطلب نیز باید معترف بود که نعمت‌های الهی به گونه‌ای هستند که سر تا پای وجودمان را فراگرفته و به اندازه‌ای فراوان است که ما حتی قادر به شمارش آن نیستیم ،تا چه برسد به اینکه شکر آن را بجا آوریم ،چرا که شکر نعمت، زمانی امکان پذیر است که ما نعمت را بشناسیم ، در حالی که هیچ انسانی در این عالم هستی نمی‌تواند چنین ادّعایی داشته باشد که من به این شناخت و معرفت دست یافته‌ام .

بنابراین باید در مقابل چنین خدایی زانوی ادب بر زمین نهاده و زبان به عجز گشاییم که خدایا ما به این حقیقت معترفیم که حتّی توان شناخت کوچک‌ترین نعمت‌هایی را که به ما ارزانی داشته‌ای نداریم.

درست است که ما توان شکر نعمت‌های الهی را نداریم اما این بدان معنا نیست که ما نسبت به ادای شکر الهی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشیم ،بلکه باید در این مسیر قدم نهاده و به قدرت و توان و نیروی خویش ادای تکلیف نماییم

در حدیثی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت ،امام صادق(علیه‌السلام) پیرامون این امر فرموده است: «و تمام الشکر ألاعتراف به لسان السِّرِ ّخالصاً لله عزوجل بالعجز عَن بلوغ أدنی شکره، لانّ التوفیق للشکر نعمة حادثة یجب الشکر علیها، وهی أعظم قدراً و أعزّ و جوداً من النعمة التی مِن أجلها وفقت له، فیلزمک علی کل شکرٍ شکرٌ اَعظم مِنه إلی ما لا نهایة لَهُ...)  ؛ کمال شکر و کامل ترین شکر به این است که انسان با زبان دل و خلوص نیّت به درگاه الهی اعتراف کند که پروردگارا!  من از به جا آوردن کم‌ترین شکر و کوچک‌ترین نعمت تو عاجز و ناتوانم ، زیرا توفیق شکرگزاری، خود نعمت جدیدی است که خدا به بنده خویش عنایت فرموده، بنابراین بر خود این توفیق نیز شکر دیگری لازم است، و این توفیق شکر به مراتب قدر و منزلتش بالاتر و وجودش عزیزتر است از نعمتی که به خاطرش موفّق به شکر شدی، روی این حساب بر هر شکری، شکری جداگانه لازم است که این موضوع سر به بی نهایت می‌زند .

با توجّه به فرمایش نورانی امام صادق (علیه‌السلام) می‌توان گفت: از آغاز خلقت تا کنون هیچ انسانی نتوانسته موفق به ادای شکر شود و در آینده نیز چنین مهمّی به وقوع نخواهد پیوست ، و شاید در این باره بتوان گفت: خالق هستی با کرم و لطف خویش، همین اقرار ما به عجز از«شکرگزاری» را به عنوان شکر به حساب می‌آورد.

در این میان ممکن است عده‌ای گمان کنند حال که ما قادر بر شکر الهی نیستیم، بنابراین از چنین تکلیفی معاف بوده و در این باره هیچ وظیفه‌ای متوجه ما نیست.

در پاسخ به این پندار غلط باید گفت: درست است که ما توان شکر نعمت‌های الهی را نداریم اما این بدان معنا نیست که ما نسبت به ادای شکر الهی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشیم ،بلکه باید در این مسیر قدم نهاده و به قدرت و توان و نیروی خویش ادای تکلیف نماییم.   

     آب دریا را اگر نتوان کشید                          هم به قدر تشنگی باید چشید

توجّه به نعمت‌های الهی و تلاش در جهت به جا آوردن شکر آن‌ها، شعله عشق خدا را در اعماق جان ما فزون‌تر نموده و خانه قلب ما را از نور ایمان روشن و منوّر می سازد.

تنفس

نعمت بزرگی که کمتر به آن توجّه می‌شود!

در میان انبوه نعمت‌های فروانی که خالق هستی در اختیارمان قرار داده است، یک نعمت که همیشه همه جا به اما بوده و تا زمانی که چراغ حیات در وجودمان روشن است ما را همراهی می‌کند. آن نعمت ارزشمند، نعمت نفس کشیدن است که خداوند مهربان از سر لطف و محبت آن‌را به ما ارزانی داشته است.

نعمت تنفّس به اندازه‌ای مهمّ است که اگر کم‌ترین اختلالی در دستگاه آن پدید آید، عرصه‌ی زندگی بر انسان تنگ و به رنج و مشقت فروان مبتلا خواهد شد.

انسان نفس می‌کشد و گمان می‌کند که فقط مقداری اکسیژن به وسیله دستگاه تنفس وارد بدن شده و سوخته‌ی آن‌ را به نام "کربنیک" بر می گرداند، در حالی که به این سادگی نیست برای ایجاد یک نفس در وجود ما انسان‌ها، میلیاردها چرخ باید در کارگاه با عظمت هستی به حرکت درآید تا در نهایت نفسی برایمان ساخته شود.

زمین باید به دور خورشید بگردد تا فصل‌ها پدید آید و نیز باید به دور خود بگردد تا شب و روز پدید آید، آفتاب بر زمین بتابد تا قسمتی از آبها تبخیرش و دو سپس گیاهان و درختان در اثر تبخیر آب و بارش باران برویند و بدنبال آن عمل کربن گیری به وسیله‌ی میلیاردها گیاه و درخت انجام می شود و طی مراحل بسیار حساس و پیچیده اکسیژن زمین تأمین شود تا در نتیجه انسان به راحتی نفس بکشد.

ما اگر بخواهیم تا حدودی با موضوع تنفس آشنا شویم و به ماهیت و چیستی آن پی ببریم، هزاران کتاب را باید در این باره مطالعه نماییم، بنابراین اگر پیرامون موضوع شکرگزاری از حضرت حق منصفانه نظر بدهیم باید بگوییم که ما حتّی نسبت به نعمت تنفس که به نظر ساده و کوچک می‌آید، ادای شکر نکرده و حقش را بجا نیاورده‌ایم. در حدیثی امام صادق(علیه‌السلام) در مورد نعمت نفس کشیدن و لزوم شکرگزاری از پروردگار عالم در این باره می‌فرماید:«فی کل نَفَسٍ مِن انفاسک شکرٌ لازمٌ لک، بَل ألف أوأکثر...» 4 ؛ در هر نفسی از نفس‌های تو، شکری لازم است برای تو، بلکه هزار شکر و یا بیشتر.

چنان چه ملاحظه می‌فرمایید، امام(علیه‌السلام) در مورد شکر ، شخص را بیان نفرموده است و در این باره از کلمه( أو اکثر) یعنی بلکه بیشتر ، استفاده نموده است که این خود بیانگر آن است که به جهت همین نعمت به  هزاران هزاران شکر لازم است که بدیهی است چنین امری از توان بشر خارج است.      

    از دست و زبان که برآید                           کز عهده شکرش به درآید

از آغاز خلقت تا کنون هیچ انسانی نتوانسته موفق به ادای شکر شود و در آینده نیز چنین مهمّی به وقوع نخواهد پیوست ، و شاید در این باره بتوان گفت: خالق هستی با کرم و لطف خویش، همین اقرار ما به عجز از«شکرگزاری» را به عنوان شکر به حساب می‌آورد

نمونه‌ای کم نظیر از شکرگزاری!

نقل است که حضرت داوود(علیه‌السلام) به پروردگار عرض کرد: پروردگارا! همنشینم را در بهشت به من معرفی کن و نشان بده کسی را که مانند من از زندگی بهشتی بهره‌امند خواهد شد؟ خداوند فرمود: همنشین تو در بهشت، «متی» پدر حضرت یونس است داوود اجازه خواست به دیدار متی برود، خداوند هم اجازه داد، داوود با فرزندش سلیمان به محل زندگی او آمدند. خانه‌ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده، پرسیدند : متی کجاست؟ در پاسخ گفتند: در بازار است هر دو به بازار آمدن از محل متی پرسیدند، در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است، در بازار هیزم فروشان سراغ او را گرفتند عده‌ای گفتند ما هم در انتظار او هستیم .

داوود و سلیمان به انتظار دیدار او نشستند، ناگاه متی در حالی که پشته‌ای از هیزم بر سر گذاشته بود آمد. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او گرفته بر زمین نهادند، متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می‌خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید، در این وقت داوود و سلیمان به او سلام دادند، متی آنها را به منزل خود دعوت نمود و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد و آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود و آتش افروخت و مشغول پختن نان شد.

در آن حال با داوود و سلیمان به گفتگو پرداخت تا نان پخته شد مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت، و بر آن کمی نمک پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد، به دو زانو نشست و مشغول خوردن شدند. متی لقمه‌ای برداشت خواست در دهان بگذارد، گفت: بسم الله و خواست ببلعد گفت الحمدلله . و این عمل را در لقمه دوّم و سوّم و...نیز انجام داد.

آنگاه کمی از آب با نام خدا میل کرد. هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد خدا را ستود، سپس چنین گفت: الهی چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا و گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم به نزد درختی که آن را نکاشته‌ام و نه در حفظ آن کوشیده‌ام، بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن گندمی خریدم که با آن نان پختم و با میل و رغبت آن را خوردم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا تو را سپاسگزارم . پس از آن متی گریست در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم ،بلند شو برویم من هرگز چنین بنده‌ای مانند این شخص ندیده بودم که به پروردگارش سپاس گزارتر و حق شناس تر باشد.

 

 پی نوشت ها :                                                                          

1 فرازی ازخطبه182نهج البلاغه،ص344، ترجمه محمد دشتی

2 سوره بقره،آیه 243

3ـمصباح الشریعه،ص25

4 همان،ص 24

مهدی صفری

بخش نهج البلاغه تبیان